اشعار امام زمان(عج) در عاشورا
بويي شبيه بوي پيراهن مي آيد
كنعانييان گفتند يار من مي آيد
اميدواري در وصال او مرا كشت
حالا اگر كه نه دم مردن مي آيد
كرده دعا ما را ميان هر قنوتش
كه پشت آن حال دعا كردن مي آيد
گردن نهادن بر مسير اشك و روضه ست
سنگيني حقي كه بر گردن مي آيد
اين روزها با مادر خود شك ندارم
پاي بساط روضه ها حتما مي آيد
پيچيد در گودال بانگ يا بنيّ
يعني به جنگ لشكري يك زن مي آيد
با زينبش دنبال سر ميگشت و مي گفت
چه بر تن او كهنه پيراهن مي آيد
پيش خودش اصلا تصور هم نمي كرد
پيراهنش بعدا برون از تن مي آيد
رضا دين پرور
*******************
سر ميشـود زمانه ولي بي تو غرقِ آه
جانِ مرا رسانده به لب بغـض گاه گاه
تو حاضري و ما همه در بندِ غيبتيم
آقا نجاتمان بده از اين شب سياه
آقا علاجِ رو سِيَـهي چيست غير اشک
حالا به سوي روضه ات آورده ام پناه
اي ملجاء هـميشه ي ابن سبيل ها
جا مانده ام شبيه يتيمي ميان راه
يک دم بيا به خيمه ي ما، جانِ مادرت
آتش بزن دل همه را با شرار آه
بايد شوي تسلي آن قلب مضطرب
آقا بيا که روضـه رسيده بـه قتلگاه
يک جسم نيمه جان و دو صد نيزه و سنان
يک لشکر حرامي و سردار بي سپاه
ناگـه رسيـد زينـب کبري فراز تل
فرياد زد ز سوز جگر وا محمداه
اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست
اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
يوسف رحيمي
موضوعات مرتبط: مناجات با امام زمان(ع)شب دهم محرمروز عاشورا
برچسبها: اشعار امام زمان(عج) در عاشورا